جهان امروز جهان دانایی و خرد است
تردیدی نیست که با بروز و تولد عصر روشنگری و پایان حکومت خرافات بر اروپا بسیاری از ارزشها تغییر کرد. برای هزاران سال اکثر حکومتها مذهب زده و بر اساس خرافات بودند.کسی اگر قصد لشکر کشی و استفاده از نیروی انسانی در جنگ داشت ،آسانترین کار استخدام روحانیون و برانگیختن احساسات عوام و جوانان برای شرکت در جنگ بود… به همین دلیل است که بزرگترین دلیل برای شرکت در جنگ معمولا دلیلی مذهبی و خرافاتی بوده است…
به جوانان بیچاره که جانشان را از دست می دادند ،این نوید واهی داده می شد که ایشان پس از کشته شدن به بهشت می روند.هر دو طرف جنگ به سزبازان وعده بهشت می دادند و سربازان حتی گاهی خود را به کشتن می دادند که مثلا به بهشت بروند!
از دوران روشنگری به انسانهای خردمندی می رسیم که هر دروغ و خرافات را به پرسش و چالش گرفتند. علم و آگاهی تعریف شد. مفهوم همه چیز باز نویسی شد. شاید دادگاه گالیله و تجربه بشر به گرد بودن زمین آغازی بر پایان حکومت مذهب در غرب باشد. دروغهایی که در کتب مقدس ادیان به خورد بشر داده شده است ،آرام آرام آشکار گشت و انسان از خود پرسید:” آیا این کتابها واقعا کتاب آسمانی است؟”. معجزات شگرف انگیز و علمی قرآن برای همیشه مورد پرسش انسان خردمند خواهد بود.اما چگونه ادیانی که مبنایشان خرافات و دروغهای غیر علمی است می توانند راهگشای زندگی و سعادت انسان امروزی باشند؟
بشر پس از سده ها تعریفی از سعادت و خوشبختی یافته است
امروز خوشبختی را “کیفیت زندگی ” تعریف کرده اند. این تعریف تا آنجا که غرایز و نیازهای اولیه باشد بین همه انسانها مشترک است ، یعنی همه انسانها پیش از هر نیازی به غذا و پوشاک و مسکن (امنیت) نیازمندند. نیازهای بعدی می تواند متفاوت باشند و بستگی به خود شخص دارد. اما آنچه به هر شخص احساس سعادت و خوشبختی می دهد “همان احساس رضایت او از میزان کیفیت زندگی اش است”.
اما در گذشته فلاسفه شرقی و یونان و مصلحان مختلف تعاریف متفاوت از خوشبختی را ارائه دادند. گروهی از ایشان ریاضت و دوری از لذت را راه خوشبختی دانستند. این شیوه ای فریبنده بود که بیشتر آیین ها هم از آن پیروی کردند. روزه داری، نداشتن رابطه با جنس مخالف، و بطور خلاصه مقدس شمردن دوری از لذات غریزی و طبیعی برای بسیاری از آیینها و گروههای هم مسلک راه خوشبختی و سعادت شناخته شد. اما بشر پرسشگر از خود می پرسد که این خوشبختی کجاست و چگونه لمس می شود.در اینجا آیینها به دو گروه تقسیم می شوند :
۱) آنهایی که سعادت را در این زندگی نمی دانند و خوشبختی باورمندان خود را به پس از مرگ حواله می دهند.
۲) آنهایی که به باورمندان خود آموزش می دهند که آرام آرام از زجر و دوری گزیدن از غرایز لذت ببرند! ریاضت کار سختی است. روانشناسی امروزه بشدت ریاضت را مردود اعلام کرده است.
افرادی که در آرزوی سعادت به خود ریاضت می دهند و لذات طبیعی و انسانی خود را حیوانی می خوانند و از آن دوری میکنند دچار عقده های روانی می شوند. خشونت و طغیان نتیجه سرگوب غرایز است.
وعده های ادیانی نظیر اسلام و مسیحیت توخالی و من در آوردی است
بزرگترین فریب پیامبران و ادیان در وعده نسیه دادن آن است. مانند اینکه ملک و دارایی خود را ببخشی به امید آنکه پیامبر باغی زیبا در بهشت را به تو ببخشد! زندگی خود را در جنگ به حراج بگذاری به امید آنکه در بهشت با ملائکه محشور شوی ! فریب محمد در جنگها چنان است که براحتی درباره کشته ای بنام حنظله در جنگ احد به دروغ می گوید : او را می بینم که ملائکه غسلش می دهند و به آسمان می برند! این تاکتیک مناسب محمد برای روحیه دادن به جنگجویان شکست خورده ی میدان احد است.
امید به بهشت پس از جهاد حربه ای است که هنوز هم بسیاری از گروههای اسلامی برای خام کردن جوانان بکار می برند و مشخص نیست که اگر بهشت اینقدر لذیذ و دل انگیز است پس ۱۴۰۰ سال گذشته را که حسین ابن علی در آن به میگساری و حوری بازی مشغول است، چرا شیعیان بر سر می کوبند و می گریند؟!. اگر بهشت در انتظار مسلمانان است چرا آخوندها و رهبران مذهبی کمتر در دوران جنگ خود را به میدان نبرد می رسانند و بیش از هر کسی از مرگ می ترسند؟. شاید دانش شهداء درباره اسلام از دانش آخوند کمتر است که خود را به کشتن میدهند ولی روحانی نمی دهد!
دین مسیح هم در دوره های مختلف به جنگهای مقدس (صلیبی) اقدام کرده است و شمار زیادی از مسیحیان در راه هدف واهی روحانیون مسیحی کشته شدند.
در ژمان معاصر هم می بینیم که مانند خمینی ها و طالبانها و داعش ها، جوانانی را به امید بهشت وعده داده شده به کشتار هموطنان و یا هم کیشان مسلمان خود واداشته اند.از ترور های اول انقلاب مانند بمب گذاری در سینمای رکس آبادان و سینمای قم تا کشتار گروههای غیر حزب الله وتا کشتار ۱۸ تیر ۷۶ و سال ۸۸ ،همواره گروهی از فریب خوردگان بوده اند که به امید بهشت و اجرای امر خداوند موهوم ادیان دست به هر جنایت و کشتاری میزدند. اما براستی ای باورمندان به ادیان و مذاهب پرسشی از شما داریم:
“براستی با کشتار دیگر انسانها می توان به سعادت و خوشبختی رسید؟” چرا در قرآن دستور به کشتار انسانها مکرر آمده است.
بزرگانی چون روسو و فروید پیامبران امروزند
بشر امروز با نگاه به اطراف و جهان شناسی بیشتر ، توانسته است بسیار بیشتر از گذشته خود را بشناسد.خود شناسی بیشتر و تحقیقات روانشناسی و جامعه شناسی بزرگانی مانند ژان ژاک روسو و فروید به محققان راه درست تری را برای شناخت انسان و شناخت نیازها و آرزوهایش داد. این نظریات روز بروز بیشتر به شناخت بشر کمک کرده اند و علومی مانند پزشکی شناخت مغز را برای بشر به ارمغان آورده است.. آرام آرام با شناخت مغز و چگونگی کارکرد آن، چیستی شخصیت انسان و چگونگی کارکرد و برخورد او با مسایل مختلف زندگی، خواستها و آرزوهایش آرام آرام در حال آشکاری بیشتر است.
سعادت هر انسانی می تواند با انسان دیگر متفاوت باشد، چرا که انسانها متفاوتند با خواستهای متفاوت. کسی (مانند محمد پیامبر) ممکن است میگساری در باغی پر از آب و پر از فاحشه های زیباروی بلورین را سعادت ببیند، کسی ممکن است پرواز در آسمان و هیجان در زندگی را سعادت بداند، کس دیگری شاید مطالعه و حضور در کتابخانه ها برایش خوشبختی باشد و مانند های بسیار. خوشبختی هر کس را می توان از ناخود آگاه وی پرسید.خوابها و رویاهای هر کس می تواند بازتاب خوشبختی او در نهان و آشکارش باشد.
فلاکت ایرانیان روز افزون است
نیازهای اولیه مانند خوراک و پوشاک و مسکن در ایران امروز به آرزو و رویا بدل شده است! البته شکی نیست که وضع ایران بخاطر داشتن منابع و گنجهای زیرزمینی در خوراک بسیار بهتر از افریقاست ولی براستی چرا… چرا ؟، چرا ایران و ایرانی به جایی برسد که داشتن مسکن و امنیت و شغل مناسب برایش رویا شده باشد؟. سعادت در ایران چه بود و چه شد؟. خمینی قرار بود ما را به مقام انسانیت برساند:
خمینی قرار بود آب و برق را مجانی کنداما اگر خمینی به وعده های خامش عمل می کرد، براستی مردم ایران خوشبخت می شدند؟. شعارهای توخالی خمینی کار مردم ایران را بدانجا رسانیده است که اگر کشوری درهای خود را برای مهاجرت باز کند اکثریت قریب به یقین مردم ایران فرار از ایران را بر ماندن برتر می دانند و ایران می ماند و میلیونها تقاضای مهاجرت از آن به خارج! می بینیم که هزاران ایرانی پشت درهای استرالیا مانده اند ،تنها به امید خوشبختی و سعادت نایافته در میهن خود.
سفارت کشورهای اروپایی در تهران پر است از ایرانیانی که برای “سعادت” و “خوشبختی” قصد مهاجرت از ایران را دارند. متاسفانه همواره شاهد بی احترامی به مهاجران ایرانی در نقاط مختلف جهان هستیم. کشته شدن جوان ایرانی در کمپ جزیره مانوس تنها بخاطر زخمی کوچک در پایش که ناشی از بهداشت نامناسب و بی اعتنایی پزشکان به وی بوده است یکی از آخرین این وقایع است.چرا کشور ما با فرهنگ چند هزار ساله و منابع نفت و گاز و معادن مس و سنگ و همچنین کشاورزی و باغداری برتر و با یکی از زیباترین طبیعت های منطقه و آثار گردشگری بسیار، دارای بیش از ۳۰ درسد بیکار و تعداد زیادی پرونده های جنایی و مالی باشد؟.
سخن پایانی
بسیاری از هم میهنان ناامید از وضع بوجود آمده ، قصد مهاجرت و خروج را دارند. سفارتهای اروپایی در تهران همگی با صف ایرانیان مواجه است. براستی چرا سعادت و خوشبختی خود و فرزندانمان را به ملایان دروغگو و سپاهیان فاسد و جانی سپردیم تا کار بجایی برسد که مجبور شویم برای آینده و خوشبختی خود و فرزندانمان به خارج از ایران فرار کنیم؟.
هیچ خوشبختی در دروغهای موجود آخوند نیست! آخوند و خانواده اش سالهاست که خارج از ایران کاخها و کسراها ساخته اند! سواحل ماکائو و کازینوهایش پر است از آقازاده ها و سپاهیانی که با دزدی از پول باد آورده و بی صاحب ایرانیان مفلوک به ثروتی باد آورده و بی پایان رسیده اند! وامهای میلیاردی گرفتند و هرگز هم پس نداند. کسی حتی جرأت ندارد نام این دزدان واقعی را ببرد و ممنوع الخروج هم نیستند. اگر هم اعتراضی شود علی خامنه ای جنایتکار بزرگ با بیشرمی انتقاد کننده را اعم از روزنامه و یا فرد ناچار به سکوت می کند. اعتراض و انتقاد از فساد داخلی در ایران جرم است و زندانها پر است از معترضان به سیستم فاسد. این است خوشبختی و سعادتی که خمینی به ارمغان آورد:
“خوشبختی در عده ای معدود از هم کاسگان و سگان سر سفره ولایت فقیه است در برابر فلاکت و بیچارگی گروهی زیاد از مردمی که فریب وعده های خام خمینی را خوردند.”