– اتحاد شوم بر ضد دکتر شاپور بختیار:
چَندیست که بنی صدر و حواریونش، با حکومت اسلامی در راستای ترور شخصیتی قهرمان ملی ایران زمین، دکتر شاپور بختیار، همراه و همدل گشته اند و با انتشار دروغ و جعل اسناد، به دنبال تخریب شخصیت زنده یاد بختیار در پیشگاه ملت ایران زمین هستند، غافل از اینکه مردم ایران روز به روز. بیش از پیش با اندیشه های طلایی بختیار آشنا شده و دروغ های بنی صدر و حکومت اسلامی، در نزد ایرانیان آگاه، کمترین جایگاهی نداشته و ندارند.
باید از خود پرسید که چرا بنی صدر و مزدوران قلم به دستش با حکومت اسلامی در باب شاپور بختیار تفاهم نظر داشته و از نام و محبوبیت وی، هراس دارند؟ چه چیز سبب گشته که بنی صدر و حواریونش و همچنین حکومت اسلامی و ارتش سایبری اش، از زنده یاد بختیار که در سال ۱۹۹۱ میلادی به قتل رسیده است وحشت داشته و شبانه روز با انتشار جعلیات و دروغ های رنگارنگ، به دنبال بَدنام کردن وی باشند؟
دلیل دشمنی حکومت اسلامی با زنده یاد بختیار که کاملن مبرهن است و به گمان نگارنده نیازی به کنکاش ندارد! اصولن حکومت جنایتکار اسلامی از نخستین روز به قدرت رسیدن، مخالفان خود را به راه های مختلفی از میان برداشته و با انتشار دروغ های متفاوت. یک تاریخ معاصر کاملن جعلی، ساخته و پرداخته که کمترین محلی از اِعراب ندارد.
اما برای دانستن چرایی دشمنی و کینه توزی بنی صدریون نسبت به زنده یاد بختیار، باید به گذشته رجوع کرد و چگونگی رابطه “بختیار _ بنی صدر” را مورد بررسی قرار داد؛ همچنین آشنایی با شخصیت ترسو، بی سواد، زبون و چاپلوس بنی صدر کمک شایانی به درک چرایی این دشمنی دیرینه می کند.
– شاپور بختیار نقطه مقابل بنی صدر:
بختیار فردی ایران دوست و سکولار بود و بنی صدر معتقد به ایران اسلامی و حکومت مذهبی، بختیار یک آزادی خواه مبارز بود و بنی صدر یک عنصر ضعیف و دستبوس استبداد، بختیار یک مبارز شجاع، وطن پرست و فداکار بود و بنی صدر یک مهره خودفروخته و عامل استبداد مذهبی در ایران و سرانجام بختیار یک فرد تحصیل کرده بود که یک تنه در برابر خمینی خونخوار ایستاد و بنی صدر یک چهره متعصب مذهبی بود که خمینی را در ایران به قدرت رساند و خودش به دستبوسی اهریمن شتافت!
حال که شاپور بختیار در میان ما نیست و نمی تواند از خودش دفاع کند، درخت زشت عقده ی بنی صدر شکوفه داده و می خواهد زبونی و حقارت خویش را با چنگ انداختن بر چهره شاپور بختیار جبران کند، غافل از اینکه تلاش های شبانه روزی او و یارانش تنها و تنها سبب محبوبیت بیش از پیش زنده یاد بختیار در نزد اذهان عمومی گشته است.
چرا که کُنش های مذبوحانه نوکران بنی صدر سبب نگاه دوباره حقیقت جویان به ادعا های مطرح شده توسط امثال محود دلخواسته ها و رجوع دقیق آنان به تاریخ مستند معاصر گشت و نتیجه اش فقط و فقط رسوایی بیشتر برای بنی صدر و حواریونش بود و احترام و اعتبار زنده یاد بختیار را در پیشگاه ملت ایران دوچندان نمود.
– شاپور بَختیار و اتهام همکاری با صدام حسین در زمان جنگ:
یکی از دروغ های مطرح شده توسط باند بنی صدر، همکاری زنده یاد بختیار با صدام حسین در زمان جنگ ایران و عراق است که از اساس بی پایه بوده و نگارنده با استناد به سخنان شاپور بختیار، پاسخ آن فرومایگان فریبکار را خواهد داد. پیش از حمله عراق به ایران، شاپور بختیار به عنوان یک سیاستمدار مخالف حکومت اسلامی، دیدارهایی با سران کشور همسایه ایران، یعنی عراق داشت و کمک های مالی از ایشان دریافت کرد.
مبارزه سیاسی به منظور سرنگونی یک حکومت، نیازمند منابع مالی است و از آنجایی که شخصی مانند بنی صدر یا رفسنجانی و یا بازاریان خودفروخته تهران، اصفهان و تبریز در کنار بختیار نبودند (کسانی که حامیان مالی خمینی بودند)، او مجبور بود تا برای برطرف نمودن نیازهای مالی مبارزه اش، با کشورهای همسایه و بیگانه گفتگو کند.
همانطور که ژنرال دوگل فرانسوی برای نجات کشورش از سوی کشور انگلستان، کمک مالی دریافت کرد و موفق شد تا فرانسه را آزاد کند، دکتر بختیار هم از کشور عراق، پیش از جنگ ایران و عراق، کمک هایی دریافت نمود و این امر کاملن منطقی است و کمترین ایرادی بدان وارد نیست.
برای روشن شدن موضوع و اثبات اینکه زنده یاد بختیار پس از حمله عراق به ایران، کمترین رابطه ای با دولت عراق نداشته است، لطفن متن زیر را که برگرفته از سخنان زنده یاد بختیار است، بخوانید:
“بیانیه زنده یاد شاپور بختیار درآغاز جنگ ایران و عراق:
درشرایط ناگوار و خطیری که ملت قهرمان ایران در حال مبارزه علیه حکومت سیاه واستبدادی خمینی است، تحریکات مستمر و مغرضانه رژیم روحانی نمایان در تحمیل حکومت خود از یک سو و دخالت در امور سایر کشورها از سوی دیگر به دولت عراق امکان داده است تا با استفاده از آشفتگی حاکم بر کشور به خاک میهن عزیز ما حمله ور گردد و مصیبت تازه ای برای مردم ستم دیده ایران ببار آورد.
با درود فراوان به ارتش دلیر ایران که علیرغم همه نامردمی ها و بی عدالتی های رژیم غاصب خمینی در برابر تجاوز بیگانه مردانه قد برافراشته و جان برکف از خاک وطن دفاع می کنند و همچنین با درود به مردم شجاع و از جان گذشته ایکه همدوش ارتش خود، در این جنگ میهنی شرکت نموده اند، آمادگی خود را، همانطور که قبلا هم اعلام داشته ام، جهت بکار بردن کلیه امکاناتی که در اختیار دارم به منظور دفاع از تمامیت ارضی و استقلال میهنم اعلام میدارد.
دکتر شاپور بختیار
پاریس ۲۱ مهرماه ۱۳۵۹”
و همچنین جملات زیر را خوانده و کمی بیندیشید که چگونه چنین فرد وارسته ای با این اندیشه، می تواند همکار صدام در حمله به ایران باشد؟!
“سخنی از دکتر شاپور بختیار درباره جنگ ایران و عراق:
« … ایران و خمینی دو تا هستن ولی وقتی به ایران حمله بکنند ایران یکیه – هر ایرانی هر عقیده ای داشته باشه، دیگه بدتر از من که نمیشه با خمینی باشید، من در دفاع از ملت، در دفاع از آب و خاک ایران هماهنگم باهاش؛ هیچکس نمیتونه یک جنگ میهنی رو یک جنگ امپریالیستی جلوه بده…ایران مورد هجوم عراق قرار گرفت. از لحاظ فورم حقوقی در یک دادگاه بین المللی مهاجم عراقه …»
حال قضاوت درباره این ادعای پوچ بنی صدریون، بر عهده خواننده این جستار است.
– ماجرای نامه به خمینی از زبان شاپور بختیار:
یکی از مزدوران بنی صدر به نام محمود دلخواسته که یک مسلمان دو آتشه است و همچون استاد روشنفکران اسلامی، آقای سروش در ماله کشی مهارت فوق العاده ای دارد، به تازگی موفق شده تا یک نامه مفقوده را یافته و منتشر نماید! دلخواسته خود را روزنامه نگار می داند ولی از شرافت روزنامه نگاری بی بهره است! چرا که یک نامه جعلی را به عنوان سندی انکار ناشدنی به خورد مخاطبانش داده است!
زنده یاد بختیار هیچگاه، هیچ نامه ای را از طریق بنی صدر به خمینی نرسانده و این یک دروغ وقیحانه برای ترور شخصیتی زنده یاد بختیار است؛ چرا حالا که بختیار در میان ما نیست و پس از چندین سال، محمود دلخواسته، ملیجک بنی صدر تصمیم به انتشار یک نامه گرفته و چگونه اصل نامه ای که قرار بوده به دست خمینی برسد، از جیب آقای دلخواسته سر درآورده است؟!
البته که دستگاه شایعه پراکنی و بنگاه دروغ پردازی بنی صدر پاسخی برای این پرسش ها ندارد ولی واقعیت ماجرای نامه به خمینی را از زبان خود زنده یاد بختیار، بخوانید:
” موضوع نامه دکتر شاپور بختیار به خمینی و مسافرت ایشان به پاریس بر اساس کتاب یکرنگی:
وقتی فتنه ای در راه است – و این فتنهٌ خاص حقیقتاً بلایی آسمانی بود – قبل از شکایت از بخت بد باید تمام راه ها را برای دفع فتنه آزمود. من فکر کردم که اگر هیچ قدمی به سوی خمینی برندارم، ممکن است تاریخ مرا محکوم کند که: چرا کوشش نکرد شخصاً او را ببینید؟ چرا دو به دو با او به صحبت ننشست؟
دراین باره با بازرگان مشورت کردم. جوابش این بود:
– فکر بسیار خوبی است و ولی ترتیبش را چطور بدهیم؟ چون قطعاً خمینی خیال می کند که ما با این کار برایش دامی گسترده ایم.
– کافی است مقدمات را درست بچینیم.
– همان کاری را خواهد کرد که با سنجابی کرد. یعنی می گوید:« اول امضاء کنید بعد بیایید »
و قبل از اینکه لای در را باز کند استعفای شما را خواهد خواست.
– خود ما متن پیام را تهیه می کنیم. از آنجا که من به چنینی شرایطی تن نخواهم داد، بهتر است از ابتدا امکان اینکه او شرایطش را به ما تحمیل کند از او بگیریم.
روز جمعه ای به این کار مشغول شدیم. حدود ۱۲ سطری نوشتم که بازرگان چندین بار بالا و پایینش کرد. این متن هنوز موجود است. با کلمات «.. اینجانب، شاپور بختیار » شروع می شد و بعد به شرح خلاصه ای از فعالیتهایم تا زمان نخست وزیری می پرداخت و در پایان با کمال احترام پیشنهاد این که به پاریس بروم تا در باره مسایل بسیار حیاتی آیندهٌ کشور و حتی دنیای اسلام، با او دو به دو به گفتگو بنشینیم.
مقصود از دو به دو این بود که نه من به عنوان رئیس دولت با او حرف خواهم زد ونه او به عنوان رهبر مذهبی با من طرف خواهد شد و افزوده بودم که من می توانم ظرف ۴۸ ساعت پس از دریافت جواب، نزد او بروم و با میل پیشنهادهای او را درجهت منافع ملت ایران بشنوم.
بسیار خوب دیگر چیزی نمی شود به این اضافه کرد. مطمئنم که این پیر مکارقبول می کند. نمی تواند قبول نکند.
این متن را تلفنی به خمینی رساندند و او قبول کرد. تاریخ اگر با غرض ورزی نوشته نشود باید این واقعیت را ثبت کند، زیرا این موضوع مسئولیت های بازیگران ماجرا را تعیین می کند. دفتر خمینی رسماً موافقت او را به من اعلام کرد.
از اطرافیان بعضی بااین ملاقات موافق بودند و بعضی مخالف. بازرگان از گروه اول بود و امید داشت که یک رشته توضیحات صریح وروشن اوضاع را آرام کند و از طرف دیگر می دانست که پنج پست در داخل کابینه برای طرفداران او درنظر گرفته شده است. بهشتی هم موافق بود، یزدی هم به احتمال قوی.
از طرف دیگر سه نفر آشکارا مخالف بودند. بنی صدر از روی حسابگری (نقش او را در این مسأله بعد توضیح خواهم داد)، سنجابی و فروهر از روی حسادت.اینها با خود فکر می کردند:
« ما بختیار و دولت او را از دست داده ایم، اگر از این طرف هم بازنده شویم دیگر برای ما چه می ماند ؟ » بالأخره هم باختند.
امروز این آقایان کجا هستند؟ درکدام دخمهٌ تیره ای پنهان شده اند؟ هیچ کدام جرات آفتابی شدن ندارند چون هر لحظه بیم آن دارند که کسی به قتلشان برساند. مورد سنجابی از همه مسخره تر بود: کسی که خود، در زمانی که نیازی نبود و کسی به او مأموریتی نداده بود، به خاکبوس آن ملا رفت، وقتی احتمال داشت ملاقات من با همان موجود بهبودی در وضع ایرانیان ایجاد کند، مایل نبود این ملاقات صورت گیرد.
اعتصاب سراسر کشور راگرفته بود. دو هفته بود که هواپیمایی پرواز نمی کرد،فقط نخست وزیری چندین طیاره در اختیار داشت. من یکی را آماده نگه داشتم و شبانه دستور دادم که گذرنامه ای برایم صادر کنند. زیرا، گرچه شگفت آور به نظر می رسد، من نخست وزیر گذر نامه نداشتم. وقتی شهروندی معمولی بودم، پادشاه گذرنامه مرا توقیف کرده بود. عده ای را در دل شب بیدارکردیم و به وزارت امورخارجه فرستادیم تا گذرنامه ای سیاسی به اسم نخست وزیر صادر کنند.
امروز هم همین پاسپورت را دارم. سختی های کار با این قبیل دل خوشکنک ها جبران می شود!
بازرگان گذرنامه داشت ولی نگران نحوهٌ سفر وجزئیات آن بود.
– این جزییات مهم نیست. ترتیب کارها را درهمانجا می دهیم و اگر تو نمی خواهی با من به دیدار این موجود بیایی درنیس پیاده می شویم. تواز آنجا با یکی از پروازهای داخلی به پاریس برو و من می مانم. هر قدر که می خواهی با او صحبت کن، من بعدمی رسم.
ماجرا را از وسط آغاز کرده بودیم و حتی وقت کافی برای رسیدن به جزییات عملی کار را نداشتیم و صبح بعد از بانک مرکزی خواستم که ۵۰ هزار فرانک در اختیار من بگذارد تا نخست وزیر ایران در خیابان های پاریس بدون پول سرگردان نماند وبعد هم چمدان ها را بستیم و آماده شدیم.
تمام آن روز در گرفتن اجازهٌ پرواز هواپیما بر فراز آسمان های کشورهای سر راه گذشت و بعد تلفنی از نوفل لوشاتو شد: خمینی از حرفی که زده عدول کرده است و دیگرحاضر نیست مرا ببیند مگر بعد از استعفا.
چه کسی کار را برهم زده بود؟ این امتیاز را باید به بنی صدر داد که خود با صراحت اقرار کرد که در این کار دست داشته است! او بود که خمینی را متقاعد ساخت که نظرش را عوض کند و استدلالش هم چنین بود:
-اگر بختیار بیاید وتنها با آیت الله حرف بزند، به هرحال برنده اوست. یا خمینی پیشنهادات او را می پذیرد و ما همه چیز را از دست می دهیم یا نمی پذیرد ولی این تصور را ایجاد می کند که مرد ضعیفی است و حاضر شده است با نخست وزیر منتخب شاه کنار آید. بنابراین باید جلوی این گفتگو گرفته شود.
منطق بنی صدر برای حفظ منافع شخصی خودش درست بود، چون بالأخره به مقامی که آرزویش را داشت رسید و فقط بدبختانه دولتش مستعجل بود. من در این میان هیچ نباختم. درمواقع استثنایی می بایست تصمیماتی استثنایی اتخاذ کرد. برای آنکه مورد مؤاخذه تاریخ قرار نگیرم، پیشدستی کردم.”
– سخن پایانی:
شاپور بختیار بی تردید، شریف ترین چهره سیاسی ایران معاصر است. او نه عشق به قدرت داشت و نه به دنبال استبداد بود، او آمد تا ایران را آزاد کند، آمد تا تمرین دموکراسی کند با مردمانی که از سیاست فقط شعار دادن با مشت های گره کرده را یاد گرفته بودند. بختیار در برابر هیچ کس و هیچ قدرتی سر فرود نیاورد، آزاد به دنیا آمد، آزادانه زیست و برای پاسداشت آزادی، کشته شد.
او آمد تا به ما یاد بدهد که در زندگی چیزهای با ارزش تری نیز وجود دارند که شایسته است آدمی جان خود را نیز فدای شان کند، چیزهایی همانند وطن و آزادی…او آمد تا بگوید که در برابر استبداد سر تعظیم فرود نیاوریم، برای آزادی بجنگیم هرچند که سخت باشد، هرچند که نشدنی باشد، هرچند که دور از ذهن باشد.
مروز عده ای فریبکار که سابقه خیانت به میهن را در کارنامه خویش دارند، حتی از نام شاپور بختیار نیز در هراس بوده و همه روزه در تلاشند تا با انتشار دروغ، چهره این ستاره تابناک ازخوگذشتگی و آزادی خواهی را در نزد اذهان عمومی، خدشه دار کنند غافل از اینکه حنای این دروغ گویان در نزد آنانکه اهل مطالعه اند، رنگی ندارد و وصله خیانت و سرسپردگی، به مردی که برای آزادی جان داد، هیچگاه نمی چسبد.
طرفداران استبداد سابق و سینه چاکان استبداد خمینی از دشمنان شاپور بختیارند؛ آنان از اینکه بختیار همانند ایشان سرسپرده نبود و خواسته اش فقط و فقط آزادی ملتش بود و در کارنامه سیاسی اش جز مبارزه برای آزادی هیچ چیزی نیست، دلخورند چرا که در کارنامه خودشان هم سر سپردگی هست، هم دستبوسی استبداد و هم خیانت به ایران و مردمانش!
ابوالحسن بنی صدر، یار غار خمینی و رفیق گرمابه و گلستان شورشیان ۵۷ که به گفته خودش عاشق و شیفته خمینی بوده، فرمانده عملیات ترور شخصیتی شاپور بختیار است! او و وابستگانش همه روزه مشغول جعل اسناد بوده و تهمت هایی از قبیل دشمنی بختیار با تمامیت ارضی ایران و همکاری با صدام برای حمله به ایران را به وی می زنند! غافل از اینکه تمامی اسناد تاریخی بر جای مانده از بختیار، خلاف گفته های ایشان را ثابت می کند.