– آموزش و پرورشِ دروغ پرداز حکومت اسلامی:
یک سیستم توتالیتر فاسد همانند رژیم حاکم بر ایران، برای بَقا و ادامه حیات ننگین خود، به مردمانی نادان، خرافاتی، خردگریز، دگم و زودباور نیاز دارد؛ حکومت اسلامی نیز به کمک دستگاه سیستم سَخیفِ آموزش و پرورش خود، بیش از سه دهه است که مشغول تربیت نسل هایی با خصوصیات یاد شده می باشد که شوربختانه در این امر پَلشت، پیروز نیز بوده است.
نظام آموزشی حکومت اسلامی با جَعل و تَحریف تاریخ باستان و مُعاصر ایران زمین، یک تاریخ دروغین را، به عنوان حَقیقت مَحض به خورد کودکان، نوجوانان و جوانان ایرانی داده و از مزدوران و شخصیت هایِ وطن فروش و خائنی همچون میرزا کوچک خان جنگلی و یا شیخ فضل الله نوری، قَهرمانان میهن پرستی ساخته و در وصف رشادت ها و دلاوری های ایشان، مطالب دروغین بسیاری را منتشر نموده است.
در طی سه دهه گذشته آموزش و پرورش حکومت اسلامی با تخریب چهره های میهن دوست و خدمتگزار ایرانی همچون رضا شاه بزرگ و همچنین انکار شکوه و درخشندگی فرهنگ و تمدن ایران پیش از اسلام، یک تاریخ کاملن دروغین و جعلی را به فرزندان ایران زمین آموزش داده است.
شوربختانه از آنجایی که مطالعه آزاد در فرهنگ امروز ایران جایگاهی ندارد و خرید و فروش کتاب هایی که دربردارنده حقایق می باشند، ممنوع است، نسل های امروز ایران آنچه که حکومت اسلامی بدیشان آموزش داده را حقیقت محض تلقی کرده و به خود اجازه شک کردن به آموزه های ملایانِ ایران ستیز را نمی دهند و در برابر هر جُستار روشنگرانه ای، جبهه گرفته و پرخاشگری می نمایند.
– قَهرمان های پوشالی:
یک رژیم تمامیت خواه و فاسد، برای حفظ پایه های حکومتش به “قهرمان سازی و اسطوره پروری” نیاز دارد تا بتواند با افکار و احساساتِ نسل جوان بازی کرده و ایشان را گمراه نماید؛ حکومت اسلامی نیز در طی سه دهه گذشته مشغولِ تخریب چهره های ملی و میهن دوست ایران زمین و ساختن قَهرمان های پوشالی از شخصیت های پلشتی همچون شیخ فضل الله نوری، میرزا کوچک خان جنگلی، خمینی، خلخالی، فرماندهان سپاه و بسیجیانی بوده که کمترین رگه هایی از ملی گرایی و میهن دوستی در ایشان دیده نمی شود!
جوانانِ روشنفکر و آگاهِ ایرانی باید از خود بپرسند که آیا نباید به سیستم آموزشی حکومتی که برای کودکان و نوجوانانِ ایرانی از گروه های تروریستی همچون فداییان اسلام، حزب الله لبنان و حماس فلسطین قهرمانانی دلاور ساخته و از بزرگ مردان و شیر زنان میهن دوست این سرزمین همچون زنده یاد شاپور بختیار و جاوید نام فرخ رو پارسا، به عنوان مزدورانی خودفروخته یاد می کند، شک کرد؟ آیا یک کلمه از آموزه های ملایان ایران ستیز را می توان باور کرد و به گفته ها و سخنان ایشان استناد نمود؟
آیا این حکومت در طی سی سال گذشته، حتی یک بار، از بزرگان میهن دوستی چون شاپور بختیار، امیر عباس هویدا، عباسعلی خلعتبری، فرخ رو پارسا، غلام حسین صدیقی، فریدون فرخزاد، رضا شاه بزرگ و… به نیکی یاد کرده است؟ پاسخ بدون تردید، خیر است! پس چرا و به چه دلیل این رژیم ایران ستیز باید از افراد دون مایه ای چون میرزا کوچک خان جنگلی، قهرمان ساخته و درباره اش سریال تلویزیونی بسازد؟
نگارنده قضاوت درباره این جستار را به خواننده گرامی واگذار می کند و امیدوار است که خواننده این نگاشته با تکیه بر منطق خویش و بدور از هرگونه تعصب و غرض ورزی، از خود بپرسد که آیا می توان به آموزش و پرورش حکومت اسلامی اعتماد کرد یا نه؟
– میرزا کوچک خان جنگلی؛ مزدور شوروی در ایران:
در طی هفته گذشته نگارنده سه پُست روشنگرانه در باب میرزا کوچک خان در تاربرگ فیسبوک فضول محله قرار داد که هر کدام شان با توهین ها و دشنام ها و پرخاشگری های احساسی برخی از جوانانِ ناآگاه و دُگم، رو به رو گشت.
از آنجایی که نگارنده با تکیه بر نگاشته های بزرگانی چون زنده یاد احمد کسروی و ملک الشعرای بهار که هر دو از مورخان برجسته تاریخ معاصر ایران زمین هستند، سخن می گفت، تصمیم گرفت که در این جُستار به تفضیل درباره میرزا بنویسد تا پاسخی منطقی به آن دسته از جوانانِ تُندخوی عصبانی داده باشد.
جمیل حسنلی، استاد تاریخ دانشگاه دولتی باکو: شورشی که از هفتم آوریل، یعنی همزمان با اشغال انزلی، در تبریز آغاز شده بود، به استانهای مجاور نیز کشیده شد. این جنبش با رهبری شیخ محمد خیابانی گرایش ضد انگلیسی به خود گرفت.
در ۲۳ مه سِرگو اُرجُنیکیدزه مسکو را از این امر باخبر ساخت و جویای دستورالعمل شد. او نوشت: «گروههای مسلمان اردبیل را گرفتهاند. ما میتوانیم بدون زحمت چندانی تمام آذربایجان ایران و تبریز را شعلهور کنیم. میترسیم با تمام قوا وارد کارزار شده و دوباره توبیخ شویم. بنابراین خواهش میکنم فورن پاسخ دهید.
نظر من: با کمک کوچکخان و کمونیستهای ایرانی برپایی حکومت شوروی را اعلام کنیم، شهرها را یکی پس از دیگری بگیریم و انگلیسیها را بیرون کنیم. این کار تأثیر فوقالعاده عظیمی بر تمام خاورمیانه خواهد گذاشت. ظاهر قضیه نیز از بیرون کاملن آبرومندانه خواهد بود.» (از تلگراف اُرجُنیکیدزه به لنین، استالین و چیچِرین)
پیام اُرجُنیکیدزه و پیام راسکولنیکوف درباره اشغال انزلی و پیدایش شرایط انقلابی در گیلان در ۲۵ مه در پولیتبورو مورد بررسی قرار گرفت و سیاست کلیِ پیشنهادیِ وزارت امور خارجه برای کمک به جنبشهای آزادیبخش ملل مشرق زمین تأیید شد.
راسکولنیکوف مأموریت پیدا کرد به هر وسیله ممکن به میرزا کوچکخان کمک کند، انزلی و سایر نقاط ایران را که زیر سلطه قوای نظامی شوروی بود به او تحویل دهد، کشتیها را از این نقاط بیرون ببرد و به همه اعلام کند این کار را به دستور حکومت شوروی انجام میدهد که به هیچ وجه تمایلی به دخالت در امور داخلی ایران ندارد. در بخش پایانی مصوبه پولیتبورو آمده بود که برای کمک دائمی به کوچکخان باید در انزلی به تعداد کافی کشتی نگهداری شود، به ظاهر برای انجام عملیات پلیسی، ولی زیر پرچم آذربایجان.»
رهنمودهای مشابهی نیز در تلگراف تروتسکی (۲۶ مه ۱۹۲۰) و کاراخان، معاون وزیر امور خارجه (۳۰ مه ۱۹۲۰) به راسکولنیکوف دیده میشود. کاراخان همچنین هشدار داد: نباید فقط بر اساس حال و هوای اهالی انزلی، رشت و مناطق هممرز با آذربایجان فرضیه انقلابی بودن تمام مردم ایران را مطرح کرد. کاراخان اعتقاد داشت که باید نیروهای میرزا کوچک خان، کمونیست های ایرانی و سایر گروههای مردمی را متحد کرد و به آنها سمت و سوی ضد انگلیسی داد.
نمایندگان شوروی در آخرین روزهای ماه مه، در گفتوگوهایشان با میرزا کوچکخان (به ویژه در ملاقات محرمانه او با اُرجُنیکیدزه و راسکولنیکوف در ۲۷ مه ۱۹۲۰) توانستند موافقت او را با استقرار ارتش سرخ و ناوگان بلشویکها در گیلان جلب کنند.
آنان به میرزا کوچکخان اطمینان دادند که در چند روز آینده کمک قابل توجهی شامل زرهپوش، هواپیما، سلاح و مهمات از باکو میرسد. بدون شک این وعدهها و به ویژه انتقال شهرهای اشغالشده انزلی و رشت از قوای شوروی به رهبر جنبش جنگل، به شدت بر نگرش او نسبت به شوروی اثر گذاشت.
دقیقن بر پایه همین شور و حال انقلابی بود که میرزا کوچکخان در میتینگ چهارم ژوئن در رشت، با تمام قوا از رسالت آزادیخواهانه روسیه شوروی تمجید کرد. قوای شوروی که طبق تصمیم حزب ظاهرن باید به باکو بازمیگشتند، حالا به همراه میرزا کوچکخان شهرهای ایرانی دور و بر را هدف قرار میدادند. پس از اشغال رشت، نمایندگان شوروی در تلگرافی به باکو خواستار ارسال فوری قوا، زرهپوش، هواپیما و سایر تجهیزات نظامی به گیلان شدند.
با وجود اعلام رسمی فراخوانده شدن نیروهای شوروی از گیلان، تشکیل ارتش سرخ پنج هزار نفره ایران با استفاده از قوای مستقر در باکو، آستراخان و کراسنووُدسک آغاز شد. در ابتدا فرماندهی این ارتش بر عهده احسان الله خان بود که فردی نزدیک به میرزا کوچکخان به شمار میآمد.
ولی پس از مدت کوتاهی بلشویکها این فرماندهی را به یکی از افراد خودشان سپردند: واسیلی (شاپور) کارگارِتِلی، ژنرال ارتش سابق تزاری. مسلماً میرزا کوچکخان و همقطارانش، احساناللهخان و خالو قربان این ابراز بیاعتمادی را نادیده نگرفتند و البته تا مدتی نیز توانستند استقلال واحدهای نظامی خود را حفظ کنند.
با وجود موفقیتهای ارتش سرخ در گیلان، شوروی همچنان بیم آن را داشت که وقایع ایران موجب بروز جنجال عظیم بینالمللی شود. این مسئله در تلگراف تروتسکی به لنین، چیچرین، کامنف، کرِستینسکی و بوخارین (۴ ژوئن ۱۹۲۰) آشکار است.
نیمهشب بین چهارم و پنجم ژوئن در گیلان حکومت انقلابی موقت ایران به ریاست میرزا کوچکخان و شورای نظامی-انقلابی ایران تشکیل شد. در میان هواداران میرزا در شورا دو نماینده شوروی نیز حضور داشتند: ایوان کوژانوف و ب. آبوکوف، که به خاطر شرکت در جنبش انقلابی گیلان، تابعیت ایران را پذیرفته بودند. کوژانوف با نام اردشیر فعالیت میکرد. در پنجم ژوئن میرزا کوچک خان، احسان الله خان و مظفرزاده تلگراف تبریکی به تروتسکی فرستادند و در آن از آغاز ایجاد ارتش سرخ ایران به منظور نابودسازی کسانی که ملت ایران را به بردگی کشیدهاند، خبر دادهاند.
هشتم ژوئن پولیتبورو وضعیت ایران را مورد بررسی قرار داد و تصمیمات زیر را اتخاذ کرد: فراخواندن راسکولنیکوف که پیش از وقایع گیلان به سمت فرمانده ناوگان دریای بالتیک منصوب شده بود، اجازه دادن به آبوکوف و کوژانوف برای ادامه فعالیت به نام داوطلبانی که تابعیت ایران را پذیرفتهاند.
در پایان ژوئن برای تقویت ارتش سرخ ایران زرهپوشی به نام «ایران آزاد» از باکو آوردند و همچنین یک گروه نظامی ویژه تاتار، شامل ۸۰۰-۷۰۰ نفر از آذربایجان رسید که به ارتش سرخ ایران پیوستند.
وقایع گیلان موجب در گرفتن بحثهای داغی در نخستین کنگره حزب کمونیست ایران (۲۲-۲۴ ژوئن ۱۹۲۰) شد. اگرچه کنگره با مصوبهای در دفاع از میرزا کوچکخان موافقت کرد، ولی کمونیستها از اقدامات او اظهار نارضایتی کردند و او را مانع اصلی در راه انقلاب سوسیالیستی موعود دانستند.
بلافاصله پس از کنگره اختلافنظرهای شدیدی میان میرزا کوچکخان و رهبر منتخب کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران، سلطان زاده، پدید آمد. میرزا کوچکخان انقلاب را با تشکیل حکومت انقلابیِ موقت به رهبری خود پایان یافته قلمداد میکرد، در حالی که سلطانزاده بر این پافشاری میکرد که انقلاب تازه آغاز شده است. به همین دلیل کمونیستها پس از کنگره چنین هدفی برای خود تعیین کردند: تقویت انقلاب سوسیالیستی ایران و گسترش دادن آن در سرتاسر مشرق زمین. فقط باید میرزا کوچکخان از سر راه برداشته میشد.
سلطانزاده با بحثهای نظری خود بر لزوم انتقال قدرت از جریان بورژوا – دموکرات میرزا کوچکخان به جریان کمونیستی مطلق پافشاری میکرد. نامه میرزا کوچکخان به لنین که میرزا در آن خواستار اعزام افرادی با تجربه کار در انقلاب روسیه شده بود (و در وهله نخست بود و مدیوانی که قبلن در ایران زندگی کرده بود)، برای خود میرزا بهای گزافی به همراه داشت.
حزب کمونیست شوروی با پذیرفتن این درخواست بودو مدیوانی را از ۲۱ ژوئیه برای مأموریت به ایران فرستاد و او با ارزیابی وقایع گیلان به این نتیجه رسید که: «در حال حاضر شخصیت میرزا کوچک خان فقط در گیلان وزن و اعتباری دارد. اگر میرزا کوچکخان تا حد یک چهره بزرگ انقلابی رشد نکند، باید از سر راه برداشته شود و بسیار محتمل است که این اتفاق به سرعت هم رخ دهد.»
مثلن «احمد کسروی» در کتاب «تاریخ مشروطیت ایران» ضمن توضیح اینکه از داستان جنگل از نزدیک آگاهی نمی دارد، مینویسد: «جنگلیها مردان کوتاهبین و سادهای بیش نبوده و راه و روش روشن برای خود نمیدانستهاند و کارشان نابهسامان در آمده است.» (تاریخ ۱۸ ساله آذربایجان، جلد ۲، صفحه ۷۱۷)
استاد بهار (ملکالشعرا) برترین تاریخ نگار ایرانی در «تاریخ احزاب سیاسی» خود میرزا کوچک خان و کلنل محمدتقیخان پسیان را متهم میکند به اینکه قصدشان تصرف ایران و ایجاد یک حکومت مرکزی صالح نبوده و به همان ولایاتی که در کف داشته قانع بودهاند. (جلد اول، صفحه ۱۵۹)
در نشست ویژهای به ریاست فرمانده نیروهای دریایی جمهوری شوروی در ۳۰ ژانویه ۱۹۲۰ «کسب چیرگی بر دریای خزر» به عنوان وظیفۀ راسکولنیکوف تعیین شد؛ به عبارت دیگر، تصرف مجدد کشتیهای نیروی دریایی که توسط دنیکین در بندر انزلی رها شده بود و تحت محافظت افراد انگلیسی قرار داشت.
طراحی تاکتیکهای عملیات، که آسان هم نبود، ضرورت داشت چون این خطر وجود داشت که تمامیت ارضی، بیطرفی ایران و حاکمیت و استقلال آن که شوروی احترام به آنها را رسما به تمامی جهان اعلام کرده بود، نقض شود. حیثیت بلشویک ها به عنوان تنها مدافعان آزادی مردم تحت ستم نیز ممکن بود خدشهدار شود.
راسکولنیکوف در ۲۸ مارس ۱۹۲۰ تلگرامی خطاب به تروتسکی از هشترخان به مسکو ارسال کرد و از او خواست «به او گفته شود چه سیاستی را در قبال ایران اتخاذ کند». او رونوشتهایی از پیام را نیز برای لنین، چیچرین و نمیتز فرستاد. کل جریان حوادث مربوط به شروع عملیات انزلی و حوادث پس از آن، بر وجود اهداف و وظایف محرمانه دقیق دیگر گواهی می داد. از قبل روشن بود که تماسهای گوناگون میان فرستادگان نهادهای سیاسی شوروی و نیز حزب عدالت و خود راسکولنیکوف از یک طرف و کوچک خان از طرف دیگر، عناصر مهمی از آمادگی کلی اعزام نیروهای نظامی به انزلی بودند.
کمونیستها تلاش میکردند تا به جهانبینی رهبر شورشیان گیلان پی ببرند و زمینه را برای اتحاد با او و شاید گرواندن او به راه سوسیالیستی فراهم سازند. کوچکخان به نوبه خود به امید خرید اسلحه مایل بود با شوروی ها ارتباط برقرار کند و مشتاق بود تا واحدهای نظامی روسیه تحت نظارت انقلابیون ایرانی برای او ارسال شوند.
در ۳۱ مارس ۱۹۲۰ زمانی که آمادگی برای تشکیل یک واحد بینالمللی ایرانی مجزا در ترکستان هنوز شروع نشده بود، کمیته سازماندهی محلی حزب عدالت، در گزارشی پیرامون کارهای انجام شده یک ماه و نیمه خود نوشت: «برای روشن شدن نهایی سیمای کوچکخان، یکی از رفقا که هنوز از سرنوشت او خبری در دست نیست، پولتوراتسک “عشقآباد” را به مقصد رشت ترک کرده است.»
ادارات سیاسی ارتش اول جبهه ترک و ارتش یازدهم جبهه قفقاز که مسئول بعد نظامی راهحل مشکل ایران بودند، به طور مکرر نمایندگان یا قاصدهایی را به سوی کوچک خان اعزام میکردند. کوچک خان با یادآوری مسائل گذشته نه چندان دور، چند بار در مورد تماسهای قبلی خود با بلشویک ها سخن گفت و نوشت. او همچنین این نکته را طی نامه ۱۰ نوامبر ۱۹۲۰ خطاب به احسانالله خان و خالو قربان، رفقای رزمنده خود که بعدها او را ترک کردند، تذکر داد.
او با یادآوری آخرین دورۀ مبارزه برای اعاده قدرت شوروی در آذربایجان به ویژه در باکو (مارس و اوایل مه ۱۹۲۰)، نوشت که در آن دوره او دو نامه از انزلی دریافت کرد «که طی آنها بلشویک ها خواستار ملاقات با من شده بودند. پس از آن نامه های دیگر و نماینده خود را به نزد من فرستادند. به این دلیل، من با موافقت رفقای خودم، تحت شرایط فوق العاده خطرناک عازم لنکران شدم، اما با توجه به شکست بلشویک ها در آنجا، ملاقات صورت نگرفت.» (ص۲۶ و ۲۷ کتاب بلشویک ها و نهضت جنگل)
قریب سه ماه بعد میرزا کوچکخان دلایل سیاسی تمایل خود برای همکاری با بلشویک ها را توضیح داد. او خطاب به یک مامور بخش اطلاعاتی جبهه قفقاز گفت پس از سرنگونی رژیم تزاری در روسیه و اعلام جمهوری سوسیالیستی، انقلابیون ایرانی «برای حمایت برادرانه انقلابی به شدت بر سوسیالیستهای روسی متکی بودند… و در این رویا بودیم که با کمک آنها سرانجام خود را از دست بدترین دشمن شماره دو خود و پس از روسیه تزاری، یعنی انگلستان نجات دهیم…حتی قبل از ورود بلشویک ها به آذربایجان که در آن زمان تحت اقتدار مساواتی ها بود، مایل بودم برای اطمینان از موفقیت مبارزه علیه انگلستان، با آنها تماس بگیرم و به همین منظور تعدادی از افراد سازمان خود را به نزد بلشویک ها فرستادم.»